یاد قدیما

خدایا بابت بارون ممنون

یادمه سال اولی که توی این محله اومده بودیم روبروی خونه مون یه خونه قدیمی بود که توش یه پیرزن زندگی می کرد از خونه ی ما حیاط خونه ش پیدا بود. هر وقت می رفتم پشت پنجره میدمش.

یه سال که دنبال خونه می گشتیم یکی از همسایه ها خونه این خانوم رو پیشنهاد کرد وقتی رفتیم برای دیدن خونه گفتش زیاد رفت و آمد نداشته باشین و سر و صدا نداشته باشین که ما از گرفتن خونه اش پشیمون شدیم چند سال بعدش شنیدیم که فوت کرده حالا که دوباره به این محله برگشتم بعد از چند سال خونه ی خالیش داره پر میشه صاحب جدیدش کلی تعمیرات کرده حتی نمای خونه و ساختار خونه رو عوض کرده کم کم داره اسباب کشی می کنه.

یه چیزی که هیچ وقت از این خونه فراموش نمی کنم درخت خرمالو حیاطشه که پاییزا یه درخت بی برگ بود با کلی خرمالو و من از دیدن این منظره کلی کیف می کردم.