امید

پرنده کوچک من بال هایت را باز کن پرواز کن،‌آسمان از آن توست.

پر باز کن پرواز کن تا اوج، تا عشق، تا خدا

می دانم که می رسی در طالع تو نیک بختی است پس نهراس پرواز کن.

پرنده کوچولو

    پرنده کوچولو بالش شکست قلبش شکست. دلش می خواد اونی که تنها پناهشه و تنها تکیه گاه صداشو بشنو. یعنی نشنیده صدای شکستن دلشو دلی که الان هزار تیکه شده و فقط اونو صدا می کنه. محاله نشنیده باشه مگه می شه خدا اونی که به مهربونی و یه عالمه صفات خوب دیگه معروفه نشنیده باشه صدای شکستن دل این پرنده کوچیکو. یعنی نشنیده که می گفت می خواد پر بگیره تا برسه به خوده خودش. یعنی نشنیده که می گفت دلش می خواد پرواز کنه و همه رو از عشقش به خالقش با خبر کنه یعنی نشنید اون شبا و روزایی که می گفت «الهی و ربی من لی غیرک»، یعنی ندید اون گوله های اشک رو که از چشاش پایین اومد و پهنه صورتش رو پر کرد. بعید می دونم ندیده و نشنیده باشه. یعنی شب هنوز اونقدر سیاه نشده که اومدن صبح رو نوید بده؟؟؟

   خدای مهربون،‌ بال های شکسته اش رو به سمت تو دراز کرده تا ببینی چیزی نداره به غیر از دوست داشتنت محتاج لطف و کرم تو هست داره با تمام وجودش با تک تک سلولای بدنش تو رو صدا می زنه. درسته دوست داره ولی بهش امید بده میدونه که توی تک تک لحظه های زندگیش حضور داری به زندگیش گرمی و نور بده.

        دوست داره خدا جون،‌ به دعاهاش جواب بده

دوستم

به طور کاملا غیر منتظره ای همون موقعی که نوشتم دلم برای دوستای قدیمی تنگ شده یه دوست قدیمی زنگ زد و کلی خرم شدم. دوستم ممنون