خوشبختی

این یه جمله از جمعه توی سرم هی وول می خوره و بیرون نمیره یه جایی نوشتمش شاید ولم کنه ولی نرفت... بعد کلی گریه جمعه شب این جمله اومد توی ذهنم:

چقدر خوشبختیم و چقدر ناسپاس

دلم برای همه ی دوستای قدیمی تنگ شده.

شروع خوب

       بازی آلمان استرالیا نتیجه اش خیلی خوب بود یعنی همونی که می خواستم برد با اقتدار آلمان حتی بدون بالاک یعنی ۴ تا گل البته استرالیا هم خوب بازی نکرد. در کل شروع با اون چیزی که می خواستم یکی بود. با اینکه علیرغم خواسته ام موقع بازی کلی کار عقب مونده روزم رو داشتم انجام می دادم یعنی دو تا گل اول رو وقتی گفت گل سرم رو بالا میاوردم ولی نیمه دوم رو بهتر دیدم با اینکه مشغول مطالعه بودم. کلا دیشب دلم خرم شد جدا از نتیجه توی این بازیای چند روزه بهترین بازی بود که دیدم. خلاصه حالا باید تا چهارشنبه صبر کنم ببینم اسپانیا چه می کنه، بازی ایتالیا هم که امشبه :)))))

   

یه حس خوب

     از دیروز حس می کنم زندگی جدیدی داره درست می شه چون چند روزی میشه که دوباره برنامه دوباره جدی کارای خودم رو دنبال می کنم. یاد روزایی افتادم که استقلال بدست آوردم که به قول یه نفر اینکه دیر مستقل شدم و همش هم تقصیر (کوتاهی) خودم بود. با این که اون شب این حرف واسم خیلی سنگین بود ولی حق بود... از اون موقع دارم تلاش می کنم که نشون بدم می تونم روی پای خودم وایسم. باید بتونم باید.

    «قول بدهید و روی قول خود بایستید» این جمله توی کتاب عادت هشتم در مورد ۳ عادت اول کتاب ۷ عادت مردمان موثر بود. دارم روش فکر می کنم می خوام عملیش کنم :))))


     دلم خیلی چیزا می خواد، یه عالمه عادت که تصمیم دارم ترکشون کنم و یه عالمه چیز که می خواد بدستشون بیارم و یه عالمه عادت و توانایی که می خوام کسبشون کنم :))))))))))