تفاوت

     از پنجره ی خونه هر روز بیرون رو نگاه می کنم چیزهایی که همیشه می بینم ۲ تا خونه و چندتایی پرنده که همیشه منتظرند واسشون نون خرد کنی تا بیان بخورن. یک خونه ای که همیشه بهش خیره می شم خونه ی خیلی قدیمیه که قاب پنجره هاش چوبیه و حیاط دارند توی حیاطشون تخت دارن٬ وقتی که هوا گرم بود آدمای اون خونه صبحونه شون رو روی اون تخت می خوردن. خونه رو به آفتابه که توی این هوای سرد تابیدن آفتاب توی خونه ی آدم نعمتیه چون حرارت آفتاب تابستون را نداره و دراز کشیدن زیر این آفتاب حس خوبی میده.  

 

     یه روزی که از پنجره داشتم بیرون را نگاه می کردم به یکی از دوستام گفتم که خیلی دوست داشتم الان توی اون خونه زندگی می کردم اون در جواب به من گفت: توی اون خونه ی قدیمی!!! سقفش میریزه رو سرت. برام خیلی جالب بود تفاوت دید و نظرها. چون من اون لحظه داشتم به اون آفتابی که توی اون خونه می تابید فکر می کردم.

پرواز ...

    ۵ - ۶ سالی میشه که با رادیو آشنا شدم و رادیو یکی از ملزومات زندگی من شده٬ هر روز رو با رادیو شروع می کردم و شب هم با اون می گذروندم٬ مخصوصا وقتایی که کلی کار و امتحان داشتم برای اینکه تا دیروقت (حتی تا صبح) بتونم بیدار بمونم رادیو گوش می کردم٬‌تقریبا می شه گفت ۷۰-۸۰٪ برنامه های شبکه جوان رو می شنیدم (البته الان به خاطر تغییر شرایط زندگیم به ۱۰-۲۰٪ رسیده) یکی از برنامه هایی که می شنیدم نمایش های شبانه رادیو بود که توی بعضی نمایش ها مرحوم احمد آقالو بازی می کردند چند وقت پیش وقتی شنیدم که از بین ما رفتند خیلی متاثر شدم. خدایش بیامرزد...

باران

    امروز حسابی آسمون خودشو خالی کرد دلتنگی ها و غصه هاشو بارید اونم با سوز زیاد٬ هوای سرد و بارونی ... امروز زمین روی گرم خورشید را ندید اما با اشکای آسمون حسابی تازه شد. 

     با این که زیاد طرفدار بارون نیستم ولی امروز حس خوبی نسبت به بارون داشتم دوست داشتم زیر بارون راه برم خیلی جالبه بعضی وقتا ما آدما چیزایی رو که اغلب اوقات خوشمون نمیاد رو دوست داریم و بعضی وقتا برعکس. واقعا موجودات عجیبی هستیم ما آدما!!!