نمی دونم از گرمای هواست یا فقط بهونه است، اصلا حوصله ندارم حوصله هیچ کس و هیچ کاریو.

یکی از (خواسته هام) بهتر بگم فانتزیام اینه که جایی باشم بدون دغدغه و نگرانی از نحوه زندگی کردن و قضاوت شدن همش برا خودم زندگی کنم صبحای زود برم توی یه مسیری که جنگل دریا (دریاچه) داره بدوم، بعدش یه صبحونه مفصل و شروع یه روز با کاری که دوسش دارم کاری که پولش برام مهم نباشه کاری که مورد علاقه ام باشه و همیشه مجبور نباشم برا زندگی دو دوتا چهارتا کنم و چرتکه بندازم که چه جوری خرج کنم چه جوری پس انداز کنم تا بتونم از پس خرید خونه، ماشین و تفریحاتی (که الان جایی نداره توی زندگیم) بربیام هر جور این روزا حساب میکنم حداقل باید دو تا کار داشته باشم تا شاید بتونم خونه بخرم :(((

بعدش بعد از ظهر با یه دوست بریم ورزش و خرید و آبمیوه و تفریح....

نمی دونم چرا ولی بیدار شدن صبح تقریبا زود و سریع تو خواب و بیداری صبحونه خوردن و انجام یه سری کار مسخره سر کار و منتظر ظهر شدن و برگشتن از سرکار خوردن ناهار و خواب و قهوه و بطری آب و لیوان شیر دوباره خواب این روزمرگی من شده...

دلم یه کار جدید می خواد، یه فعالیت جدید، می دونین هر وقت می شینم پای سیستم تا کار جدیدی که طرحشو توی ذهنم دارم شروع کنم اونقدر خودم رو درگیر کارای مسخره می کنم که دیگه وقت خواب میرسه :((

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد