قلبی که پیدا شده بود!

 

     این متن رو خیلی وقت پیش شنیده بودم حالا که پیداش کردم اینجا میذارمش امیدوارم که شما هم خوشتون بیاد: 

دیروزشیطان را دیدیم.در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود فریب می فروخت.مردم دورش جمع شده بودند. هیاهو می کردند و هول میزنند و بیشتر می خواستند. توی بساطش همه چیزبود: غرور، حرص ، دروغ ، خیانت و جاه طلبی و... هر کس چیزی می خرید و در عوض چیزی می داد.

بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادندو بعضی ها پاره ای از روحشان را. بعضی ها ایمانشان را و بعضی دیگر آزادگی شان را.

شیطان می خندید و بوی دهانش بوی گند جهنم می داد. حالم را به هم زد. دلم می خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من که کاری به کسی ندارم. فقط گوشه ای بساطم را پهن کردم و آرام نجوا می کنم. نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد.

میبینی آدم ها خودشان دور من جمع شده اند.

جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت: البته تو با همه این ها فرق داری. تو زیرکی و مومن، زیرکی و ایمان آدم رانجات می دهد اینها ساده اند و گرسنه. به جای هر چیز فریب می خرند.

از شیطان بدم می آمد. اما حرف هایش شیرین بود . گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.

ساعت ها کنار بساطش نشستم و تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان! آن را توی جیبم گذاشتم با خودم گفتم:بگذار یه بار هم که شده کسی،چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

به خانه امدم و در جعبه عبادت را باز کردم .توی آن چیزی نبود جز غرور. جعبه از دستم افتاد و غرور توی اتاقم ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم، نبود! فهمیدم که آن را در بساط شیطان جاگذاشته ام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می خواستم یقه نامردش را بگیرم و عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک هایم که تمام شد، بلند شدم. تا بی دلیم را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را. و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین رابوسیدم.  

به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.

فرهنگ ناپسند (1)

ما ایرانی ها چندین فرهنگ ناپسند و ناخوشایند داریم. یکی از این عادات رفتاری ما رو در بایستیه. این مسئله ایه که واسه ی همه ی ما مشکل درست می کنه و  همیشه همه بدون استثنا از این عادت ناخوشایند شاکیند. این که نتونیم به یک نفر بگیم آقا داری اشتباه فکر می کنی یا این کاری که می کنی درست نیست. بعد اینجا است که برای بیان نظرمون به روش های دیگه ای متوسل میشیم که این موقع است که تقریبا میشه گفت زیر آب زدن معنا پیدا می کنه (البته در بعضی مواقع). بعد از اینکه با کمک بی لیاقتی طرف زیر آبش زده میشه اون موقع هست که از طرف حمایت می کنیم و میگیم حقش نبود این که این اتفاق براش بیفته (البته خود طرف هم اینجا بی تاثیر نیست) 

این حکایت تیم ملی ماست؛ وقتی که به اشتباه دایی رو به عنوان سرمربی انتخاب می کنن و بعدش این اجازه به دیگران داده نمی شه که نظراتشون را بگن. اتفاق می افته اون چیزی که نباید اتفاق بیفته و بعدش اونایی که زمان سرمربی بودنش ازش ایراد می گرفتن حالا بعد از برکنار شدنش ازش حمایت می کنن. آخه یعنی چی؟؟؟؟ من نمی فهمم

دوباره فوتبال

      قدیما می گفتن گویا الانم می گن که فو تبال یه تفریحه. اما به نظر من این اواخر این فو تبال برای هواداراش چیزی جز زجر و عذاب نداشت استرس باخت و مساوی کردن این که حالا چی می شه. و باختن به عر بستان واقعا خیلی دردناک بود اونم برای ما که این قدر روی این بازی حساسیم حتی اگه بازیش حساس نباشه یعنی چی که ما به عر با ببازیم و بعدش .... 

       از این که سرمربی سابق تیم ملی برکنار شد خیلی خوشحال شدم اما خوشحالی من دیری نپایید با معرفی سرمربی جدید متوجه شدم که نباید به این فو تبال و تیم ملی دل ببندیم چون بدتر می شه که بهتر نمی شه. به هر حال امیدوارم که همه چیز ختم به خیر بشه. 

      با سقوط 14 پله ای (البته فکر کنم) دیگه فقط مونده که تیمای کشورای عربی توی رده بندی جهانی از ما بالاتر بشن...