گفتنی های امروز ۱

    نزدیکه ۲ ماه هست که دکتر مهر تایید سلامتی منو زد. خوشحالم بابت سالم بودنم.

    بنجامین کوچیکی قبل از سال جدید خریده بودم مسافرتم باعث خشک شدنش شد، کلی غصه خوردم ولی رفتم یه بزرگش رو گرفتم.

    این روزا یه چیزی توی ذهنم رژه میره می خوام بنویسمش تا شاید از ذهنم بره بیرون: تا الان از این که توی تشیع جنازه اش شرکت نکردم هیچ ناراحت نیستم حتی ناراحت نیستم از اینکه تا ۱-۲ سال پیش سر قبرش نمی رفتم فقط می خواستم بهش بگم از زمانی نبودنش تو زندگی رو حس کردم که همسرش ازدواج کرد از اون وقت بود که میرم سر قبرش.

     چقدر خوشحالم چند نفری رو از زندگیم حذف کردم، از تاثیرات مثبتی که توی زندگیم گذاشتن ازشون ممنونم ولی با این حال خیلی خوشحالم که توی زندگیم حضور ندارن.

    بعضی تلفنا با این که منو از خواب بیدار می کنن ولی پیامشون که به فکر من هستن خیلی خوشحالم می کنه.

    بعد از دیروز با اون هوای ابری دلم، امروز هوای دلم عالیه و خوشحال کننده آفتاب همچنان می تابد بدون اینکه گرمای عذاب آوری داشته باشه... خدا جونم ممنون




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد